گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آیات الاحکام
جلد دوم
کتاب البیع



اشاره
این کتاب در احکام بیع است و بیع از اسماء اضداد است زیرا که مشترك است میان فروختن و خریدن و ظاهر آنست که اینجا مراد
ما یطلق علیه هذا اللفظ است تا شامل شود هر دو معنی را و (مع هذا اخص) است از کسب و تکسب و در این کتاب ده آیتست:
سورة النساء آیه 29
صفحه 88 از 346
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة النساء یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا
تَقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً یعنی اي گروه مؤمنان مخورید مالهاي خود را در میان خودتان به سبب نامشروع مثل قمار و
دزدي و غیر آن مگر آن که باشد آن سبب سودا کردن با شما از رضاي صادر از شما به آن سودا و مکشید خودتان را به درستی که
خداي تعالی هست به شما مهربان. مراد از أَمْوالَکُمْ اموال غیرکم است بحذف مضاف یعنی مخورید مالهاي غیر خود را یا مراد لا
یأکل بعضکم اموال بعضکم است یعنی باید که نخورید بعضی آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 133 شما مالهاي بعض دیگر
را و ظاهر آنست که قول او بَیْنَکُمْ ظرفیست متعلق به (لا تأکلوا) یعنی مخورید در میان خود پنهانی بی اطلاع غیري و فائده این قید
بیان واقع است نه احتراز زیرا که عادت چنانست که مال غیر را پنهانی میخورند نه آشکارا و الا خوردن مال غیر مطلقا حرام است
خواه پنهانی و خواه آشکارا (و مراد) از باطل سبب باطل و نامشروع است مثل دزدي و قمار و عقود فاسده و غیر آن و ظاهر آنست
که مراد از اکل مال غیر سبب نامشروع مطلق تصرفست در مال غیر سبب نامشروع و تواند بود که مراد حقیقت اکل باشد و ذکر او بر
سبیل تمثیل باشد و تخصیص اکل بذکر از جهت آن باشد که او اهم و اتم تصرفاتست. و در قول او إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً دو قرائتست
یکی نصب تجارت بنا بر خبریت او از تکون ناقصۀ و فاعل او ضمیریست مستتر در او راجع بتجارت مفهوم از فحواي کلام یا به
سبب مفهوم از باء سببیۀ در قول او بِالْباطِلِ و تأنیث به اعتبار خبر است یا به جهت مفهوم از باء سببیۀ و دیگري رفع تجارت بنا بر
فاعلیت او تکون تامه را و بر هر تقدیر استثناء منقطع است زیرا که تجارة داخل نیست در سبب باطل پس معنی چنانست که لیکن
بخورید مالهاي غیر را سبب تجارة صحیحه و متبادر از تجارت در عرف شرع عقد معاوضه مالیست بمالی که مفید بملک باشد و
ظاهر آنست که اینجا مراد عقدیست که مفید بملک باشد مطلقا و احتمال دارد که تخصیص استثناء به تجارت بجهت آن باشد که
اکثر و اغلب اقسام بملک است چنانکه دلالت میکند بر آن حدیث نبوي (الرزق عشرة اجزاء تسعۀ منها فی التجارة) یعنی روزي
مردم ده قسم است نه قسم از آن در طریق تجارت است. و قول او عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ دالست بر آن که مجرد عقد بیرضاي طرفین
کافی نیست در صحت تصرف پس عقد مکره و تصرف او صحیح نباشد مگر آن که بعد از آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص:
و مراد رضاي معتبر است زیرا که رضاي صبی و مجنون و سفیه و مفلس معتبر نیست پس «1» 134 زوال اکراه رضا دهد به آن عقد
تصرف ایشان صحیح نباشد. و مخفی نماند که ظاهر آیت مذکوره دالست بر آن که عقد بیع و نظایر آن مفید صحت تصرفاند در
و نیز دالست بر آن که مجرد رضاي طرفین کافی نیست در صحت تصرف در مال غیر ما دام که «2» مال غیر بشرط رضاي متبایعین
واقع نشود با آن که معاطات که مجرد تقابض است با رضاي طرفین بتصرف مفید صحت تصرفست به «3» عقدي از عقود شرعیه
«4» اتفاق و مفید بملک نیز هست نزد بعضی فقهاء اگر چه مفید صحت تصرف و بملک بر وجه لزوم نیست زیرا که جایز است فسخ
ما دام که عوضین باقی باشد مگر آن که گویند که مراد از تجارت عامتر است از آن که عقد باشد یا در حکم عقد مثل معاطات و
قول او وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ (__________________________________________________ 1) بنا بر
مشهور و اما بنا بر تحقیق رضا پس از وقوع معامله به اکراه فائده ندارد از جهت این که رضاي معتبر در حین عقد نشده و پس از
وقوع معامله با اکراه رضا بعدي اصلاح عقد منهی عنه نمیکند و قیاس بر معامله فضولی باطل است زیرا که در عقد فضولی ایجاب
و قبول منهی عنه نیست بخلاف بیع مکره. ( 2) در حین معامله و لا اقل منهی عنه نباشد تا این که رضاي بعدي فائده بخش باشد مثل
بیع فضولی و اما مکره پس بیع آن باطل است هر چند بعدا امضاء نمایند چنانچه مرحوم آیۀ اللَّه الحایري در رساله عملیه خود فتوي
داده بود تحقیق مسأله را در فقه مرقوم داشتهایم. ( 3) و یا از عقود عرفیه عقلائیۀ که شرعا نهی از آن وارد نشود چون که آیه شریفه
أَوْفُوا بِالْعُقُودِ مطلق و شامل بر کلیه معاملات عقلائی است پس مادامی که نهی وارد نشده محکوم بر صحت است چنانچه در فقه
بیان شده است. ( 4) بنا بر مشهور و بنا بر تحقیق فسخ جایز نیست بلکه معامله لازم است چنانچه مختار محقق ثانی مرحوم است.
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 135 چند احتمال دارد: (یکی) آن که مراد قتل غیر باشد که موجب قتل او شود بطریق
صفحه 89 از 346
قصاص و بهتر آنست که بر این تقدیر که مراد عملی باشد که موجب قتل او شود عامتر از آن که عمل قتل باشد که موجب قتل او
شود بطریق قصاص یا عمل دیگر باشد که موجب قتل شود مثل زنا و لواط و غیر آن زیرا که بر هر تقدیر آن عمل حکم قتل نفس
دارد (دوم) آن که مراد هلاك کردن و مستحق عقاب گردانیدن نفس باشد به مخالفت اوامر و نواهی خداي تعالی زیرا که آن نیز
حکم نفس قتل دارد و این معنی انسب است به مقام. (سوم) آن که مراد معنی حقیقی قتل نفس باشد چنانکه از بعض جهال واقع
میشود و شایع است در بلا دهند، (چهارم) آن که مراد نفس غیرکم باشد بحذف مضاف لیکن این احتمال بعید است و ملایم لفظ
النفس نیست چنانکه مخفی نیست.
سورة البقرة آیه 275
الایۀ الثانیۀ قوله تعالی فی سورة البقرة الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِي یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا
إِنَّمَ ا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَ لَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَ ۀٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَی اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ
أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ یعنی آنان که میخورند ربا را برنخواهند خاست از قبرهاي خود مگر مثل برخاستن کسی که
متحرك گرداند او را بر خلاف حرکۀ طبیعی او شیطان مثل مصروع از جهت دیوانگی این عقاب که مذکور شد سبب آنست که
گفتند بیع با رباست در حلال بودن و حلال گردانیده است خداي تعالی خریدن و فروختن بی ربا و حرام گردانیده است خریدن و
فروختن با ربا را پس هر کس که بیاید او را پندي و نهی از پروردگار او پس ترك کند آن منهی عنه را پس مر او راست آن چه
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 136 گذشته باشد پیش از آن نهی یعنی مؤاخذه نخواهند کرد او را سبب ارتکاب منهی عنه
پیش از ورود نهی و حکم او راجع است به خداي تعالی و حکمت او و آن کسان که برگردند بعد از نهی از ربا بسوي ربا و همان
سخن که پیشتر میگفتند بگویند پس آن جماعت اصحاب آتش دوزخند ایشان در آتش دوزخ جاوید مانندگانند بدان که ربا در
لغت مطلق زیادتیست و در شرع زیادتی یکی از عوضین است که از یک جنس باشند از جمله مکیلات و موزونات براي دیگري در
تجارت و خبط رفتن است نه بر وجه استقامۀ مانند رفتار مصروعان و تخبط احداث آنست در کسی و زعم عرب چنانست که احداث
مثل این چیزي شیطان میکند و لهذا دیوانه را مجنون گویند بمعنی زده شده جن و کسی را که صرع دارد مصروع گویند بمعنی
انداخته شده شیطان از این جهت در آیت نیز اسناد تخبط به شیطان واقع شده. و مضمون این آیت آنست که علامت ربا خواران روز
قیامت آن خواهد بود که بر خواهند خاست از قبرهاي خود مثل برخاستن مصروعان افتان و خیزان نه بر وجه استقامۀ و (مس) بمعنی
جنونست و لهذا مجنون را ممسوس گویند و قول او (من المس) متعلق است به یتخبط یا به یقوم یعنی آن کسی که مخبط میگرداند
او را شیطان از جهت دیوانگی یا مثل برخاستن آن کس از دیوانگی. و دور نیست که متعلق باشد به لا یَقُومُونَ یعنی بر نمیخیزند بر
به قیام مذکور یعنی حصول این علامت «1» وجه استقامۀ از جهت دیوانگی و ذلک اشارتست
1) لفظ ذلک در مقام تعلیل واقع __________________________________________________)
شده باین معنی که قیام آکل ربا از قبر مانند مصروع از جهت شمردن معامله ربوي را مانند معامله بیع و از این آیت معلوم میشود
که این عذاب و خلود در آتش دوزخ از جهت قول ایشان به حلیت ربا است نه مجرد معامله ربا کردن زیرا عذاب مذکور معلل بقول
خداي تعالی بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا است یعنی این عذاب از جهت آنست که گفتند بیع مانند ربا است در حکم پس بیع که
حلال آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 137 ایشان را سبب آنست که قیاس کردهاند بیع با ربا را به بیع بیربا در حلال بودن و
حال آن که بیع بیربا حلالست و بیع با ربا حرام پس قیاس مذکور قیاس حرام است به حلال و بر این تقدیر ظاهر آن بود که گفته
شود انما الربا مثل البیع زیرا که مقصود قیاس رباست به بیع نه قیاس بیع به ربا و نکته عدول از اصل، مبالغه است در حلال بودن ربا،
چنانکه گویا او اصلی است در حلال بودن و بیع فرع از قبیل تشبیه مقلوب مثل قول عرب (بداء الصباح کانه وجه الخلیفۀ) یعنی ظاهر
صفحه 90 از 346
شد صباح مثل روي خلیفه یعنی روي خلیفه مثل صباح است و احتمال دارد که مراد قیاس نباشد بلکه بیان مساوات باشد میان بیع و
ربا در نفس الامر و فرق کردن خداي تعالی میان ایشان به تحلیل یکی و تحریم دیگري بر وجه احتراز بر خداي تعالی برین تقدیر
قول او وَ أَحَ لَّ اللَّهُ الْبَیْعَ همه مقول قول ربا خواران باشد هم چنان که بر تقدیر اول رد قول ایشانست و مراد از موعظه نهی است به
قرینه مقام و قول او فَانْتَهی و معنی قول او فَلَهُ ما سَلَفَ آنست که ربا خوردن سابق بر نهی را خداي تعالی به او میبخشد و مؤاخذه
است ربا هم حلال است. «__________________________________________________ 1» نمیکند
و این سخن موجب کفر و سبب استحقاق خلود در آتش است. ( 1) مراد از ما سلف مال ربوي است که به واسطه معامله اخذ و
جمعآوري شده است پس اگر آن مال و زیاده موجود است باید به صاحبش برساند در صورت معرفت صاحب مال و یا وارث آن و
در صورت نشناختن مالک باید صدقه کند و اما زمانی که عین مال ربوي موجود نباشد آن وقت خداوند میبخشد آن را یعنی آن
چه از مال ربا فوت شده معفو عنه است و اما آن چه باقی است باید از عهدهاش برآید چنانچه از اخبار هم این معنی مستفاد میشود،
پس مراد از ما سلف در آیه مانند ما مضی در اخبار راجع بمال است نه عبارت از عمل ربا است و نه مطلق مالی که بعنوان ربا اخذ
شده تا این که شامل باشد بمال ربوي موجود چنانچه جمعی گفتهاند پس ما سلف مساوق ما مضی و تلف آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 138 و متبادر از قول او وَ أَمْرُهُ إِلَی اللَّهِ آنست که حکم آن کس که ترك ربا کند بعد از نهی راجع است به
خداي تعالی در مجازات او بحسب صدق نیت و اخلاص او در ترك ربا و مراد از قول او وَ مَنْ عادَ کسانیاند که برگردند بعد از
تحریم ربا بسوي ربا خوردن با قول مذکور که متضمن استحلال است و استحلال ربا کفر است از این جهت حکم فرمود بر آن
جماعت به خلود در آتش دوزخ. و از اینجا معلوم میشود که مراد از قول او الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا ربا خواران بطریق استحلالست نه
مطلق ربا خواران چنانکه صاحب کشاف توهم کرده
__________________________________________________است پس آن چه معفو عنه است از
مال ربوي همان مال تلف شده است و این هم در صورتی است که معامله کنندگان جاهل به حرمت باشند. چنانچه حلبی بسند
روایت کرده که آن حضرت فرمود شخصی آمد به محضر پدرم (حضرت باقر ع) عرض کرد که مال « ع» حسن از حضرت صادق
بسیاري بمن ارث رسیده در حالی که میدانم مورث آن مال اهل ربا بود و هم میدانم در آن مال عین مال ربوي موجود هست و
مرا گوارا نیست از جهت دانستن من وجود عین مال ربا را در آن مال و از فقهاء اهل عراق و حجاز (فقهاء اهل سنت) سؤال کردم
فرمود اگر میدانی عین آن مال ربا « ع» گفتند که ترا حلال نیست اکل آن مال از جهت بودن مال ربا در آن ارث پس حضرت باقر
را در همان ارث و میشناسی صاحب آن را باید به صاحبش برسانی پس از برداشتن سرمایه مورث و اگر مال مختلط است به طوري
که علم بوجود مال ربا نداري آن وقت گوارا بخور به درستی که آن مال مال تو است و پرهیز کن از مالی که موروث آن بعنوان ربا
جمع کرده است به درستی که حضرت رسول اکرم (ص) ساقط کرد مالی را که در موقع توبه فوت شده بود و حکم بحرام کرد در
مالی را که در آن موقع باقی بود. پس هر کسی که بوجود عین مال ربوي جاهل باشد جهل وي موجب وسعت است از کیفر همان
مال ولی زمانی که شناخت وجود مال ربوي را حرامست بوي و پاداشش بوي میرسد مثل پاداش کسی که خودش معامله ربا کرده
است. و بالجمله اخبار در این باب صریح است بدون معارض و مخالفت جمعی ناشی از بی تدبري ست در فهم مفاد آیات و اخبار
و اللَّه هو العالم بأحکامه. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 139 و گفته که آیت مذکوره دلیل روشن « ع» وارده از ائمه هدي
است بر آن که همه فاسقان مخلدند در دوزخ لیکن قول او وَ حَرَّمَ الرِّبا دالست بحسب ظاهر بر آن که مطلق ربا حرام است زیرا که
مقدمه کلیه است که مذکور است جهت رد استحلال ربا بر تقدیري یا جهۀ رد فرق میان بیع و ربا بر تقدیر دیگر پس آن که بعضی
گفتهاند که آیت مذکوره دالست بر آن که ربا از گناهان کبیره است از جهۀ وعید به آتش دوزخ در آخر آیت محل بحث است
آري بعضی احادیث دالست بر آن که ربا از گناهان کبیره است مثل قول امام صادق علیه السلام که (درهم ربا اعظم عند اللَّه من
صفحه 91 از 346
سبعین زنیۀ بذات محرم فی بیت اللَّه) یعنی یک درهم ربا گرفتن بزرگتر است در گناه نزد خدا تعالی از هفتاد زنا کردن با صاحب
رحم خود در خانه خداي تعالی که کعبه است و مثل قول امیر المؤمنین علیه السّلام (لعن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم فی
الربا خمسۀ آکله و مؤکله و شاهدیه و کاتبه) یعنی لعنت کرد رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم در ربا پنج کس را خورنده ربا
را و خوراننده ربا را و دو گواه عقد ربا را و کاتب آن عقد را.
سورة البقرة آیه 278 تا 279
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة البقرة ایضا یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا
بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ یعنی اي گروه مؤمنان پرهیز کنید از عذاب خداي
تعالی و واگذارید آن چه مانده است بر مردم از ربا که سابقا میگرفتهاید اگر هستید مؤمنان پس اگر نکنید ترك بقیه ربا پس
بدانید که حرب عظیم از خداي تعالی و رسول او صلی اللَّه علیه و آله و سلّم با شما واقع خواهد شد و اگر توبه کنید از اخذ ربا پس
مر شما راست مایه مالهاي شما که به ربا دادهاید در حالتی ظلم نکنید و بیشتر از مایه خود نگیرید و ظلم کرده نشوید و کمتر از مایه
شما به شما داده نشود. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 140 مرویست از امام محمد باقر علیه السّلام که ولید بن مغیرة در ایام
جاهلیت ربا خوار بود و چون مسلمان شد از رباي او که در نزد قوم ثقیف داشت چیزي مانده بود پس خالد پسر ولید بعد از آن که
مسلمان شد خواست که بگیرد از ایشان آن بقیه را پس این آیت نازل شد. و مخفی نیست که قول او إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ مبالغه است در
نهی از ربا زیرا که مشعر است به آن که ایمان مستلزم ترك رباست و از اینجا لازم میآید که گرفتن ربا مستلزم کفر باشد. و در
قول او فَأْذَنُوا دو قرائتست: (یکی) سکون همزه و فتح ذال از اذن بمعنی علم یعنی بدانید وقوع حربی را از خداي تعالی و رسول او با
شما و (دیگري) مد همزه و کسر ذال از ایذان بمعنی اعلام یعنی بدانانید دیگران را که حربی از خداي تعالی و رسول او با شما واقع
خواهد شد و مآل هر دو قرائت یکی است و بر هر تقدیر مراد از حرب رسول همان حرب خداي تعالی است و ذکر او جهۀ تأکید و
مبالغه است یا مراد حرب خداي تعالی به آتش دوزخ است و حرب رسول او به قتال و بر هر تقدیر تنکیر حرب از جهۀ تعظیم و
مبالغه است و در این کلام نیز غایت مبالغه است در نهی از ربا زیرا که دالست بر آن که گرفتن ربا موجب حرب عظیم است از
مبالغه دیگر است در آن چه «1» خداي تعالی و رسول او صلی اللَّه علیه و آله و سلّم و در قول او وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ
مفهوم این کلام آنست که اگر توبه__________________________________________________
1) جمله وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ بیان قول خداي تعالی اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا است یعنی هر گاه توبه کردید و به )
مقتضاي ایمان به خدا عمل کردید پس شما راست اصل مال و سرمایه شما ظلم نکنید به زیاده گرفتن و مظلوم هم نمیشوید بترك
زیاده بلکه حق ثابت بهر دو طرف اخذ رأس مالست فقط و آیه شریفه دلیل است بر این که آن چه واجب الرد و اخذ است همانا
رأس المال است و این جمله منافات ندارد با عدم وجوب رد آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 141 نکنید رأس المال و مایه
شما نیز از شما نخواهد بود بلکه گوییا کافر و مرتد خواهید شد و همه مال شما حق دیگران خواهد بود و این حکمیست ادعائی جهۀ
کمال مبالغه در نهی از ربا. و دور نیست که آن چه زمخشري و بیضاوي در این مقام گفتهاند باین معنی باشد و بر این تقدیر وارد
نشود بر ایشان آن که (لا نسلم) که عدم توبه مستلزم اعتقاد حلیت ربا باشد تا کفر لازم آید لیکن حمل آیت بر مجرد ادعا خلاف
ظاهر است و بهتر آنست که گفته شود که مفهوم مخالف شرط اینجا معتبر نیست بنا بر آن که معارض است به ادله دیگر، از تفسیر
و تقریر آیت معلوم شد که آیت مذکوره دالست بر تحریم ربا و تغلیظ او.
سورة آل عمران آیه 130
صفحه 92 از 346
الایۀ الرابعۀ قوله تعالی فی سورة آل عمران یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْ عافاً مُضاعَفَۀً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ یعنی اي
گروه مؤمنان مخورید سود در حالتی که آن سود زیادتیها باشد که زیاده کرده شده باشد بر اصل مایه و پرهیز کنید از عذاب خداي
تعالی شاید که شما رستگاري یابید. بدان که قول او (أَضْ عافاً) حال است از ربا و ذکر این قید از براي بیان واقع است هم چنان که
زیرا که عادت «1» قول او (مُضاعَفَۀً) صفت کاشفه (اضعافا) است
__________________________________________________آن چه فوت شده است از زیادت قبل
از علم به حرمت ربا زیرا که این حکم مطلق است و اما قول او (فَلَهُ ما سَلَفَ) مقید است چنانچه گذشت. ( 1) بلکه مراد از اضعاف
جمع آوري اصل مال و زیاده است براي اخذ ربا به تجدید مدت چنانچه اخبار وارده در شأن نزول آیۀ دلالت میکند به طوري که
مصنف هم بیان کرده و مراد از مضاعفه اخذ ربا بر ربا است که سود به سود میگویند و فعلا اکثر عرفاء تجار بازار کنونی عامل به
آن هستند خذلهم اللَّه تعالی و ضاعف عذابهم اضعافا مضاعفۀ فی الدنیا و الآخرة آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 142 عرب
چنان بوده که هر گاه به کسی قرض میدادند میعادي تعیین میکردند و چون میعاد میرسید میعاد دیگري تعیین میکردند و قرار
میدادند که چیزي دیگر زیاده کنند بر آن چه قرار داده بودند و هم چنین زیاده میکردند تا آن که بسیار میبود که به دفعات سود
آن مقداري زیاده میشد که همه مال آن شخص قرضدار به سود میرفت با وجود آن که اصل مایه محقر چیزي بوده پس خداي
تعالی در این آیت نهی فرمود از آن و قول او وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ مبالغه است در نهی پس معلوم شد که این آیت نیز دالست
بر مبالغه تحریم ربا. و مخفی نماند که آیات تحریم ربا اگر چه عامند لیکن مخصصند بما عداي ربا که پدر و فرزند از یکدیگر
گیرند یا شوهر و زن یا خواجه و بنده از یکدیگر گیرند یا مسلمانان از کافر گیرند بنا بر اجماع و اخبار اهل بیت علیهم السلام.
سورة المطففین آیه 1تا 3
الایۀ الخامسۀ قوله تعالی فی سورة المطففین وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ
یعنی واي مر آن کسان را که کم به پیمانند در پیمان کردن یا وزن کردن چیزي آنان که هر گاه از براي خود پیمان کنند بر مردم پر
کنند پیمانه را و هر گاه پیمان کنند از براي مردم یا وزن کنند از براي ایشان کم کنند آن را. و شیخ ابو علی طبرسی در سبب نزول
این آیت فرموده که چون رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم به مدینه هجرت نمود مردم آنجا پیمانهاي قلب داشتند پس این
آیت نازل شد. و از ابن عباس مرویست که چون رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم به مدینه تشریف فرمود مردي بود آنجا نام
او ابو جهینۀ و او را دو صاع بود یکی بزرگ و یکی کوچک بصاع بزرگ از مردم میگرفت و بصاع کوچک به مردم میداد پس
این آیت در شأن او نازل شد. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 143 و تطفیف در لغت کم پیمودنست از طفیف بمعنی قلیل
زیرا که آن چه کم کنند در پیمان کردن چیزي حقیر قلیل میباشد و کلمه علی بمعنی من است یعنی هر گاه پیمانه گیرند از مردم یا
بمعنی مضرتست متعلق به یَسْتَوْفُونَ و تقدیم او بر متعلق جهۀ اختصاص است یعنی پر کنند پیمانه را بر مردم نه بر خود یا بمعنی
مضرتست متعلق به إِذَا اکْتالُوا یعنی پیمانه گیرند به سبب مضرت مردم. و قول او إِذا کالُوهُمْ بمعنی (کالوا لهم) است از قبیل حذف و
ایصال یعنی پیمانه کنند از براي مردم و باین معنی است قول او وَزَنُوهُمْ و این معنی مؤید توجیه اخیر است از توجیهات (عَلَی النَّاسِ)
و تقدیر مضاف در کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یعنی کالوا مکیلهم و وزنوا موزونهم خلاف ظاهر است. و وجه آن که در مقابل (وزنوهم
اتزنوا) نفرموده هم چنان که در مقابل (کالوهم- اکتالوا) فرموده آنست که مقصود در این مقام بیان حکم خیانت کیلست نه وزن
چنانکه سبب نزول بر وجهی که مذکور شد ناظر است در آن به آن که خیانت در کیل بیشتر و آسانتر است از خیانت در وزن
زیرا که ویل بمعنی عقوبت و مذمت «1» بحسب عادت. و مخفی نماند که آیت مذکوره دالست بر تحریم خیانت در کیل و وزن
است یا عبارت است از چاهی در دوزخ چنانکه مشهور است. و مؤید اینست آن که روایت کردهاند از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و
صفحه 93 از 346
سلّم که فرمود واقع شود پنج چیز به سبب پنج چیز نقض عهد نکنند هیچ قومی مگر آن که مسلط گرداند
1) در آیه شریفه دلالتی است به __________________________________________________)
عدم جواز نقص در معدود و زرع بلکه به عدم جواز عش چنانچه در آخر آیه میفرماید لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ یعنی اشیاء مردم
را کم نکنید در موقع معامله. [.....] آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 144 خداي تعالی دشمن ایشان را بر ایشان و حکم نکنند
بخلاف حکم خداي تعالی مگر آن که شایع گردد در میان ایشان درویشی و ظاهر نشود در میان ایشان گناه کبیره مگر آن که شایع
گردد در میان ایشان مرگی و کم نپیمایند پیمانه را مگر آن که باز دارد خداي تعالی از ایشان گناهها را و مبتلا گرداند ایشان را به
قحط و ترك زکاة دادن نکنند مگر آن که بازگیرد خداي تعالی از ایشان باران را.
سورة البقرة آیه 267
الایۀ السادسۀ قوله تعالی فی سورة البقرة یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَ بْتُمْ إلی آخر الآیۀ و تفسیر این آیت و بیان بعضی
احکام او در کتاب زکات مذکور شد و غرض از ایراد او اینجا آنست که دلالت میکند بر آن که کسب باید که از مال حلال باشد
بطریق بیع صحیح و مثل آن تا نفقه دادن از آن ثواب داشته باشد و باید که طرق کسب حلال و حرام را از بیع و غیر آن بدانند تا در
حرام نیفتند. چنانکه مرویست از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که (من اتجر بغیر فقه فقد ارتطم فی الربا) یعنی هر کس که خرید
و فروش کند بی آن که احکام شرعیه آن را بداند پس بتحقیق بیفتد در ربا.
سورة الاعراف آیه 199
الایۀ السابعۀ قوله تعالی فی سورة الاعراف خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ یعنی فرا گیر اي محمد آن چه آسان باشد
از کارها و امر کن مردم را به طاعات و رو بگردان از نادانان، میتواند بود که مراد از عفو کار آسان باشد در مقابل جهد بمعنی کار
دشوار چنانکه در آیت قُلِ الْعَفْوَ گذشت یعنی فراگیر کارهاي آسان را و مرتکب کارهاي صعب مشو. و مؤید اینست قول خداي
تعالی یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 145 چنانکه گذشت و میتواند بود که مراد
معنی مشهور عفو باشد و آن بخشیدن گناه است و بخشیدن را شعار خود گردان. و مراد از امر به عرف امر به معروفست یعنی امر
کن مردم را به طاعات و اعراض کن از جاهلان که مصر باشند در ترك معروف و امر بمعروف یا شریکند در ایشان و دور نیست
که مراد از اعراض از جاهلان گذشتن از گناه ایشان باشد. و مؤید اینست آن که روایت کردهاند که چون این آیت نازل شد پرسید
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم از جبرئیل علیه السّلام که معنی این آیت چیست جبرئیل علیه السّلام گفت که نمیدانم پس
بازگشت و از خداي تعالی معلوم کرده آمد. و گفت که اي محمد به درستی که پروردگار تو امر کرده است ترا در این آیت به آن
که صله رحم به جاي آوري و پیوند کنی با کسی که قطع رحم تو کرده است و بدهی کسی را که محروم گردانیده است ترا و عفو
کنی از کسی که ظلم کرده بر تو. و مرویست از امام صادق علیه السّلام که امر کرده است خداي تعالی در این آیت پیغمبر خود را
به مکارم اخلاق. پس این آیت دلالت میکند بر فضیلت مکارم اخلاق مذکوره. و اما آن که بعضی فقهاء گفتهاند که آیت مذکور
دلالت میکند بر آن که مکروه است طلب مرابحه در سودا کردن با مؤمنان مگر در حالت ضرورت. و بر آن که مکروهست معامله
کردن با مردم سفله و دنی که تفاوت نمیکند ایشان را هر چه نسبت به ایشان گویند چنانکه در فقه مقرر است مبنی بر آنست که
متبادر از امر به عرف بمعنی معروف امر بحسنۀ است و حسنۀ مطلق است و شامل است ترك طلب ربح را در سودا با مؤمنان. آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 146 و نیز متبادر از اعراض اجتنابست و الْجاهِلِینَ لفظ عامست متناول سفله و صحت روایت اول
معلوم نیست. و روایت امام صادق (ع) منافی معنی متبادر نیست پس اولی آنست که آیت محمول شود بر معنی متبادر و بر این
صفحه 94 از 346
تقدیر دلالت کند بر هر دو مدعی.
سورة ص آیه 23
الایۀ الثامنۀ قوله تعالی فی سورة ص إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَۀً وَ لِیَ نَعْجَۀٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ یعنی به
درستی که این شخص که برادر منست مر او راست نود و نه میش و مرا است یک میش پس گفت این برادر من که مالک و متکفل
و تفصیل آن بر وجهی که از سابق و لا «1» یک میش خود گردان مرا، و غالب شد بر من در نزاع و جدال، اینست مجمل معنی آیت
حق آیت و تفاسیر مستفاد میگردد آنست که داود علی نبینا و آله و علیه السّلام اوقات خود را بر اشغال خود تقسیم کرده بود یک
روز به عبادت مشغول میبود و یک روز بقضاء و یک روز به وعظ و یک روز به ضروریات خانه خود او را نود و نه
1) ظاهر از سابق و (لا حق) آیه __________________________________________________)
بعنوان قضیه تقدیریه بوده نه بطور قضیه حقیقی بمعنی این « ع» اینست که این سؤال براي امتحان در قضاوتست و حکم حضرت داود
که در صورت بودن نود و نه رأس میش براي خصم، خواستن و یک رأس میش برادرش براي اضافه کردن ظلم است نه اینک که
از باب قضاوت در مورد منازعه است از جهت این که صاحب میش واحد اقرار کرد که میش من را مطالبه میکند که بدهم بر وي
هم بعنوان تقدیر و فرض حکم کرد باین معنی اگر این میش مال تو باشد « ع» نه این که خصم مدعی ملک آنست و حضرت داود
پس از « ع» خواستن وي ظلم است و غایت از این سؤال امتحان داود در غیر مسند قضاوت است و از اینست که حضرت داود
فهمیدن حقیقت مسأله استغفار نمود از خداوند که امر قضاء را بر وي میسر و اصلاح حال آن کند و لا جرم استغفار حضرت داود
بر سبیل انقطاع بطرف خدا و بعنوان خضوع و کرنش بوده است نه از جهت حصول گنه و قول خداي تعالی فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ « ع»
بعنوان جزاء است یعنی قبول کردیم دعوت وي را به درستی که مر او راست کرامتی در نزد ما و محل نیکو در بهشت. آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 147 زن داشت و مع هذا زنی را که او ریا نام شخصی خواستگاري کرده بود خواستگاري کرد و
اهل آن به داود (ع) رضا داده بعقد او در آوردند و چون خواستگاري کردن زنی که دیگري خواستگاري کرده باشد مکروه است و
حسنات ابرار سیئات مقربانست حق سبحانه تعالی با داود (ع) در مقام خطاب و عتاب در آمده دو شخص را فرستاد که نزد داود (ع)
رفته از او استفتاء نمایند و به فتواي او تنبیه کنند او را که این کار از آن حضرت لایق نبود پس در روزي که به عبادت مشغول بود و
عادت نبود که در این روز کسی نزد او رود. در آمدند بر او از دیوار محراب دو شخص داود (ع) بترسید ایشان گفتند مترس از ما
زیرا که ما دو کسیم که با یکدیگر خصومت و دعوي داریم و آمدهایم نزد تو که به راستی میان ما حکم کنی و از طریق عدالت
تجاوز ننمایی بعد از آن یکی از آن دو کس گفت که این شخص که برادر دینی منست نود و نه میش داشت و من یک میش
داشتم و با وجود این گفت مرا که بمن ده میش خود را و غالب شد بر من در نزاع و جدال و میش مرا گرفت. داود (ع) گفت که
اگر دعوي تو راست باشد بتحقیق ظلم کرده بر تو برادر تو بعد از آن متنبه شد که حقیقت حال چیست و در مقام استغفار و
«1» عذرخواهی درآمده تا چهل روز به سجده افتاد تا خداي تعالی عذر او را قبول فرمود
1) آن چه مصنف ره در تفسیر این __________________________________________________)
آیه شریفه بیان کرده قول جبائی و منافی عصمت است باید طرح بشود از جهت دلالت عقل و نقل بوجوب عصمت انبیاء از گناه
صغیره و کبیره پس اگر ازدواج زنی که دیگري خواستگاري کرده است مباح است جاي ذم و لوم نیست تا این که مورد تنبیه و
تأدیب باشد و اگر مباح نیست آن وقت گناه است و عصمت انبیاء از همه گناهان مقتضاي دلیل عقلی است و در این آیه اشارتی
باین قضیه نبوده بلکه این قبیل سخنها از خرافات یهودانست که به واسطه اشخاص مرموز در اوائل اسلام وارد به تفسیر آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 148 و در بعض روایات آمده که آن دو شخص که نزد داود (ع) در آمدند دو فرشته بودند که در
صفحه 95 از 346
صورت مدعی و مدعی علیه در آمدند و دعوي ایشان بطریق فرض و تقدیر بود تا کذب لازم نیاید. و بعضی گفتهاند که دو انسان
بودند و دعوي ایشان فرضی بود یا واقعی. و ظاهر آنست که نعجه که بمعنی میش است کنایه است از زن و مراد از یک نعجه که
سائل از براي خود اثبات کرده زنیست که او را خواستگاري نموده باشد. و برین تقدیر مناسب آنست که خطاب در قول او عَزَّنِی فِی
الْخِطابِ بمعنی خطبه کردن باشد یعنی خواستگاري نمودن. و اکفال در لغت بمعنی کفیل گرفتن است از کسی و اینجا مراد متکفل
و مالک گردانیدنست. و بعضی گفتهاند مراد چیزي را نصیب کسی گردانیدنست از کفل بمعنی نصیب یعنی این میش خود را
نصیب من گردان و آن کنایه است از خواستگاري نمودن زنی که سائل خواستگاري کرده باشد. و میتواند بود که نعجه بمعنی
خود باشد و مقصود تشبیه و تعریض خواستگاري کردن داود (ع) باشد زنی را که او ریا خواستگاري نموده بود.
__________________________________________________آیات نمودهاند و بر مؤمن عاقل
سزاوار نیست که باین خرافات گوش بدهد چون که ازدواج نامزد دیگري و یا فرستادن شوهر زنی براي جنگ بقصد این که بمیرد
« ع» تا زوجه اشرا ازدواج کند منافی عدالت است پس چگونه سزاست که به پیغمبر خدا نسبت داد و از اینست که حضرت امیر
فرمود (لا اوتی برجل یزعم ان داود تزوج امرأة أوریا الا جلدته حدین حدا للنبوة و حدا للإسلام) (مجمع البیان ج 2 فی تفسیر سوره
ص) یعنی هر کس که گمان میکند که حضرت داود پیغمبر زن اوریا را ازدواج کرد دو تا حد بر وي جاري میکنم یکی را براي
اهانت بر پیغمبر و دیگري را براي اهانت بر اسلام. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 149 و بهر تقدیر مراد از ظلم که داود (ع)
در جواب سائل گفته صورت ظلم است نه حقیقت آن. و مخفی نماند که آیت مذکوره دلالت میکند بر آن که خواستگاري
و بعضی فقهاء استدلال کردهاند باین آیت بر کراهیت خریداري «1» نمودن زنی که دیگري خواستگاري کرده باشد مکروه است
کردن چیزي که مؤمن خریداري کرده باشد آن را باین مناسبت که اینجا مذکور شد. لیکن این استدلال خالی نیست از شایبه قیاس
و اولی آنست که کراهت مذکوره را به ادله دیگر اثبات کنند چنانکه در کتب اصحاب مذکور است.
سورة یوسف آیه 88
الایۀ التاسعۀ قوله تعالی فی سورة یوسف (ع) فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَۀٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا
الْکَیْلَ وَ تَ َ ص دَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِي الْمُتَ َ ص دِّقِینَ یعنی پس آن هنگام که در آمدند برادران یوسف (ع) بر او بعد از مراجعت از نزد
یعقوب علیه السلام نوبت دوم گفتند به یوسف علیه السّلام که اي امیر رسیده است ما را و فرزندان ما را مضرت تنگی و قحطی و
آوردهایم نزد تو متاع حقیر بی اعتبار پس بسیار بده بما پیمانه قوت و تصدق کن بر ما به درستی که خداي تعالی جزاي نیکو
میدهد تصدق کنندگان را. مراد از عزیز در این آیت یوسف (ع) است زیرا که آن حضرت حاکم و وزیر مصر شده بود. و مراد از
بضاعت مزجات متاع زبون و بی اعتبار است یا متاع کم الزجاة بمعنی
1) در آیه شریفه دلالتی بر کراهت __________________________________________________)
خواستگاري نمودن زنی که دیگري خواستگاري کرده باشد نیست باید کراهت این عمل را از ادله دیگر استفاده نمود چنانچه
تفصیلا بیان گردید. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 150 دفع زیرا که چیز بی اعتبار و کم را دفع میکنند بحسب عادت و آن
متاع که آورده بودند بعضی گفتهاند که چند درهم قلبی بوده و بعضی گفتهاند پشم و روغن بوده. و مراد از طلب تصدق طلب
زیادتی کیل است بر آن چه حق ایشان بود یا طلب باز دادن یوسف (ع) برادر ایشان ابن یامین را که نگاه داشته بود به ایشان. و
بعضی فقهاء استدلال کردهاند باین آیت بر نهی احتکار یعنی نگاه داشتن غله از براي آن که گران شود و باین مناسبت اینجا مذکور
شد. لیکن این استدلال نیز محل نظر است بلکه احتکار حرام است یا مکروه علی اختلاف القولین به ادلهاي دیگر چنانکه تفصیل آن
در کتب اصحاب مذکور است
صفحه 96 از 346
سورة النساء آیه 141
الایۀ العاشرة قوله تعالی فی سورة النساء وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا یعنی و هر گز ثابت نگرداند خداي تعالی مر
بدان که فقهاء استدلال کردهاند باین آیت بر عدم صحت بیع بنده مسلمان به کافر و بر «1» کافران را بر مؤمنان تسلط و غالبیت
وجوب بیع بنده مسلمان بر مالک کافر او و بر وجوب بیع او بر حاکم شرع قهرا اگر مالک او کافر امتناع نماید از فروختن او و بر
نظایر این احکام چنانکه در کتب فقه به تفصیل مذکور است و وجه استدلال ظاهر است.
1) از جهت دلیل و برهان یعنی ابدا __________________________________________________)
خدا قرار نداده است مر کافران را حجتی بر ضرر مسلمانان تا این که با برهان مغلوب شوند بلکه حق از جهت وجود برهان ساطع
همیشه غالب بر باطل است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: